English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2608 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ponies U ریز تسویه حساب کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
poney U ریز تسویه حساب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
Other Matches
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
realization account U حساب تسویه
checking out U تسویه حساب
liquidators U سرپرست تسویه حساب
liquidator U سرپرست تسویه حساب
clearing houses U دفتر تسویه حساب
date of change of acountability U تاریخ تسویه حساب
clearing house U دفتر تسویه حساب
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
liquidize U تسویه کردن
liquidized U تسویه کردن
liquidizes U تسویه کردن
liquidates U تسویه کردن
liquidate U تسویه کردن
liquidated U تسویه کردن
liquidises U تسویه کردن
liquidised U تسویه کردن
liquidating U تسویه کردن
liquidising U تسویه کردن
compromising U تسویه کردن
liquidizing U تسویه کردن
offset U تسویه کردن
compromises U تسویه کردن
compromise U تسویه کردن
offsetting U تسویه کردن
defray U تسویه کردن
defrayed U تسویه کردن
defraying U تسویه کردن
defrays U تسویه کردن
retiring a bill U براتی را تسویه کردن
pay off U تسویه کردن پرداخت
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
pay up U حسابهای معوقه را تسویه کردن
wind up <idiom> U به پایان رساندن ،تسویه کردن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
clears U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearest U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
miscalculates U بد حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
cyphers U حساب کردن
figuring U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
count U حساب کردن
sum U حساب کردن
sums U حساب کردن
account U حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
counted U حساب کردن
to cast up U حساب کردن
counting U حساب کردن
counts U حساب کردن
calculates U حساب کردن
calculated U حساب کردن
calculate U حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
figure U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
figures U حساب کردن
to count up U حساب کردن
numerate U حساب کردن
ciphers U حساب کردن
cipher U حساب کردن
computes U حساب کردن
compute U حساب کردن
computed U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
miscast U غلط حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
check out U تصفیه حساب کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
tallies U باچوبخط حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
computes U حساب کردن تخمین زدن
score U حساب کردن بحساب اوردن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
computed U حساب کردن تخمین زدن
compute U حساب کردن تخمین زدن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
settlements U تسویه
liquidation U تسویه
adjustment U تسویه
adjustments U تسویه
settlement U تسویه
settles U تسویه
settle U تسویه
clearing U تسویه
clearings U تسویه
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
zone U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zones U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
clearings U تسویه تسطیح
solutions U تادیه تسویه
clearing U تسویه تسطیح
adjust تسویه نمودن
arrangement U حل و فصل تسویه
arrangements U حل و فصل تسویه
settlement day U روز تسویه
biological treatment U تسویه زیستی
effective treatment U تسویه موثر
automatic treatment U تسویه خودکار
solution U تادیه تسویه
settlement of credit U تسویه اعتبار
effective treatment U تسویه کارا
settlement of disputes U تسویه منازعات
settlement U تسویه پرداخت
settlement terms U شرایط تسویه
judicial settlement U تسویه قضایی
amicable settlement U تسویه دوستانه
liquidity U تسویه پذیری
settlements U تسویه پرداخت
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
miscount U بد حساب کردن بد تعبیر کردن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
full and final settlement U تسویه تمام و کمال
offscouring U چیز تسویه شده
account U حساب صورت حساب
chemotrophic treatment U تسویه خوراک ساخت شیمیایی
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
settlement by abandonment U تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
pacific settlement U تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
score U حساب
tallied U حساب
to keep score U حساب
tally U حساب
dam design U حساب سد
tallies U حساب
to my a U به حساب من
tab U حساب
algorism U حساب
reckoning U حساب
tabs U حساب
scores U حساب
tallying U حساب
reckonings U حساب
scored U حساب
scoreless U بی حساب
science of numbers U حساب
in favour of U به حساب
accountant U ذی حساب
incomputable U بی حساب
incalculable U بی حساب
arithmetic U حساب
account U حساب
accountants U ذی حساب
stability calculation U حساب پایداری
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com